شعر و داستان/امین فرومدی

ساخت وبلاگ
    كشتى شكست خورده طوفان كربلادر خاك و خون طبيده ميدان كربلاگر چشم روزگار برو زار مى‏گريستخون مى‏گذشت از سر ايوان كربلانگرفت دست دهر گلابى بغير اشكز آن گل كه شد شگفته به بستان كربلااز آب هم مضايقه كردند كوفيانخوش داشتند حرمت مهمان كربلابودند ديو و دد همه سيراب و ميمكيدخاتم ز قحط آب سليمان كربلازان تشنگان هنوز بعيوق مى‏رسدفرياد العطش ز بيابان كربلاآه از دمى كه لشكر اعداد نكرد شرمكردند رو بخيمه سلطان كربلاآندم فلك بر آتش غيرت سپند شدكز خوف خصم در حرم افغان بلند شد      شعر و داستان/امین فرومدی ادبیات ایران و جهان   منبع سایت امام هشت شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : 12 بند محتشم كاشاني,دانلود 12 بند محتشم کاشانی, نویسنده : shereamino بازدید : 226 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 14:07

       باز اين چو شورش است كه در خلق عالم استباز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است‏   باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمينبى نفح صور خاسته تا عرش اعظم استاين صبح تيره باز دميد از كجا كزوكار جهان و خلق جهان جمله در هم استگويا طلوع مى‏كند از مغرب آفتابكاشوب در تمامى ذرات عالم استگر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست‏اين رستخيز عام كه نامش محرم استدرباره گاه قدس كه جاى ملال نيستسرهاى قدسيان همه بر زانوى غم استجن و ملك بر آدميان نوحه مى‏كنندگويا عزاى اشرف اولاد آدم است‏خورشيد آسمان و زمين نور مشرقينپرورده كنار رسول خدا حسين‏   شعر و داستان/امین فرومدی   ادبیا شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : 12 بند محتشم كاشاني,دانلود 12 بند محتشم کاشانی, نویسنده : shereamino بازدید : 224 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 14:07

  زندگی‌نامه نیک وی آچیچ (مرد بدون دست و پا) + عکسبرای یک لحظه چشمانتان را ببندید و فکر کنید هیچ دستی ندارید. نمی‌توانید چیزی را با انگشتانتان لمس کنید یا با دوستانتان دست دوستی بدهید و یا حتی مادرتان را در آغوش بگیرید. حال تصور کنید هیچ پایی برای راه رفتن ندارید. نمی‌توانید با دوستانتان پیاده‌روی کنید. دوچرخه‌سواری کنید یا پا به پای فرزندتان بدوید. هر کدام از این شرایط بسیار دشوارند؛ اما همیشه شرایط بدتری هم وجود دارد، فقط کافی است یک لحظه به این فکر کنید که نه دست دارید و نه پا! حتی فکر کردن به این موضوع تن آدم را به لرزه می‌اندازد.     نیک وی آچیچ (Ni شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : زندگی نامه نیک وی آچیچ,بیوگرافی نیک وی آچیچ, نویسنده : shereamino بازدید : 232 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 14:06

 

دستهارا باز در شبـــهای ســـرد

هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد

 

مژدگــانی ای خیابان خوابــــــــها

می رسد ته مانده ی بشقابــــها

 

سر به لاک خویش بردیم ای دریغ

نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ

 

گیر خواهد کرد روزی روزیت

در گلوی مال مردم خوارها

 

من به در گفتم و لیکن بشنوند

نکته ها را مو به مو دیوارها

 

شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : دستها را باز در شبهای سرد, نویسنده : shereamino بازدید : 245 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 14:06

  بگذار سپیده سر زند چه باک که من بمیرم و شبنم فروخشکد و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد . و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری بازگردد . و راه کهکشان بسته شود ... بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد . نزدیک تر به خدا من باید فرود آیم نباید بنشینم سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید واز آشیان از بام خانه پرواز کردم همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها و بامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم چشم به زمین ندوختم پروازی رو به آسمان در راه افلاک و هر لحظه دورتر و بالاتر  از زمین و هر لحظه نزدیک تر به خدا!     شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : بگذار سپیده سر زند, نویسنده : shereamino بازدید : 233 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 14:06

  یک روز یک فقیری نالان و غمگین از خرابه ای رد می شد و کیسه ای که کمی گندم در آن بود بر دوش خود می کشید تا به کودکانش برساند و نانی از آن درست کنند شب را سیر بخوابند .   در راه با خود زمزمه کنان می گفت : ” خدایا این گره را از زندگی من بازکن ” همچنان که این دعا را زیر لب می گذارند ناگهان گره کیسه اش باز شد و تمام گندم هایش بر روی زمین و درون سنگ و سوخال های خرابه ریخت. عصبانی شد و به خدا گفت :” خدایا من گفتم گره زندگی ام  را باز کن نه گره کیسه ام را ” و با عصبانیت تمام مشغول به جمع کردن گندم از لای سنگ ها شد که ناگهان چشمش به کیسه ای پر از طلا افتاد. همانجا بر زمی شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereamino بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 0:07

  مسجد کبود در شهر مزار شریف مَزار شَریف یا مَزاری شّریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان و سومین شهر بزرگ افغانستان (پس از شهرهای کابل، هرات) است که دارای جمعیتی بالغ بر ۶۹۳۰۰۰ نفر بنا به سرشماری سال ۲۰۱۵ می‌باشد. مزار شریف در پانزده کیلومتری شرق بلخ واقع شده و از سمت جنوب شرقی در فاصله ۴۲۵ کیلومتری کابل، پایتخت افغانستان قرار دارد. این شهر از سمت شرق در همسایگی [[قندور]]، از غرب به فاصله ۷۲۸ کیلومتری هرات باستان، از جنوب ۹۰۹ کیلومتر با قندهار و نهایتاً از سمت شمال با ازبکستان و بخش‌هایی از تاجیکستان مرز مشترک دارد. بخشی از رود آمو دری شعر و داستان/امین فرومدی...
ما را در سایت شعر و داستان/امین فرومدی دنبال می کنید

برچسب : در باره مزار شریف,در باره مزارشريف,شعر درباره بابا مزاری,شعر درباره استاد مزاری,در مورد مزار شریف,شعر در باره مزار شریف,شعر درباره مزاري,اشعار در باره مزاری,مقاله درباره بابه مزاری,معلومات در باره ولایت مزار شریف, نویسنده : shereamino بازدید : 344 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 0:07